به اندازۀ یک وجب. به بلندی یک وجب، مجازاً حقیر و کوچک. (یادداشت مؤلف). مرادف نیم وجبی و آن تعبیری طعن آمیز است کودکی را که قصد نیرنگ یا عمل ناروا دارد: این یک وجبی سر من می خواهد کلاه بگذارد!
به اندازۀ یک وجب. به بلندی یک وجب، مجازاً حقیر و کوچک. (یادداشت مؤلف). مرادف نیم وجبی و آن تعبیری طعن آمیز است کودکی را که قصد نیرنگ یا عمل ناروا دارد: این یک وجبی سر من می خواهد کلاه بگذارد!
بقدریکوجب چیزی که یکوجب درازا داشته باشد، دراز طولانی: دکتر نعمت آقا بالای سر زن می آمد ونسخه های یکوجبی برایش مینوشت، بسیار کوتاه قد: پسره یکوجبی چه حرفهای بزرگ بزرگ می زند
بقدریکوجب چیزی که یکوجب درازا داشته باشد، دراز طولانی: دکتر نعمت آقا بالای سر زن می آمد ونسخه های یکوجبی برایش مینوشت، بسیار کوتاه قد: پسره یکوجبی چه حرفهای بزرگ بزرگ می زند
که به اندازۀ نیم وجب است، کوتوله. خردجثه. کوتاه قد، در تداول، دشنام گونه ای است که اطفال را گویند. (یادداشت مؤلف). به اطفال یا اشخاص کوتاه قامت گویند تحقیر را
که به اندازۀ نیم وجب است، کوتوله. خردجثه. کوتاه قد، در تداول، دشنام گونه ای است که اطفال را گویند. (یادداشت مؤلف). به اطفال یا اشخاص کوتاه قامت گویند تحقیر را
یک سمتی. یک سویی. یک جهتی. متمایل به یک جهت. - یک وری افتادن، در تداول عوام، به یک پهلو دراز کشیدن بر زمین. (یادداشت مؤلف). - یک وری شدن کار، فیصله یافتن بر یکی از دو صورت مخالف. به یکی از دو صورت استقرار یافتن. (یادداشت مؤلف). - یک وری کردن کار، فیصل دادن بر یکی از دو صورت مخالف. (یادداشت مؤلف). - یک وری نگاه کردن، به یک چشم نگریستن. (یادداشت مؤلف). ، در تداول عوام، کج. وریب. (یادداشت مؤلف)
یک سمتی. یک سویی. یک جهتی. متمایل به یک جهت. - یک وری افتادن، در تداول عوام، به یک پهلو دراز کشیدن بر زمین. (یادداشت مؤلف). - یک وری شدن کار، فیصله یافتن بر یکی از دو صورت مخالف. به یکی از دو صورت استقرار یافتن. (یادداشت مؤلف). - یک وری کردن کار، فیصل دادن بر یکی از دو صورت مخالف. (یادداشت مؤلف). - یک وری نگاه کردن، به یک چشم نگریستن. (یادداشت مؤلف). ، در تداول عوام، کج. وریب. (یادداشت مؤلف)
بقدریکوجب چیزی که یکوجب درازا داشته باشد، دراز طولانی: دکتر نعمت آقا بالای سر زن می آمد ونسخه های یکوجبی برایش مینوشت، بسیار کوتاه قد: پسره یکوجبی چه حرفهای بزرگ بزرگ می زند
بقدریکوجب چیزی که یکوجب درازا داشته باشد، دراز طولانی: دکتر نعمت آقا بالای سر زن می آمد ونسخه های یکوجبی برایش مینوشت، بسیار کوتاه قد: پسره یکوجبی چه حرفهای بزرگ بزرگ می زند